همه در هیاهو بودند و هر کسی سعی می کرد بر سر قبر اقوام و آشنایان خود برود و این پنجشنبه آخر سال را دیداری تازه کند.
به گزارش سفیر افلاک، این طلاتم و اضطراب شاید بیشتر به خاطر این بود که با خود می گفتند که ما هم روزی به جرگه اینان می پیوندیم و به سرزمین فراموش شدگان میرویم و در طوفان زمان گرد یاد ما هم نابود می شود که انگار اصلا از مادر زاده نشده بودیم.
آری این اضطراب به خاطر فراموشی و بی حاصل مردن ماست وگرنه کمی آن طرف تر همین مردم پر هیاهو وقتی به دیدار شهدا می رفتند گویا همه شتابهایشان مانند موجی بر صخره میخورد و آرام و ملایم میشدند و با دلی آرام به دیدار این زندگان حقیقی می رفتند، دیگر کسی با شتاب را نمیرفت و تند تند فاتحه نمی خواند.
انگار دستی خدایی بر دلهایشان کشیده می شد و گرد غم و درد فراموشی را از دلهایشان میبرد.
وقتی نگاه می کرند به این دردانه های خدا که بهترین کار یعنی جهاد در راه خدا را انجام داده بودند و بهترین تجارت را انجام داده و چه خوشبختی بهتر از این که جان ناقابل را به بهترین خریداران در طبقی از اخلاص بدهی و چه بهایی بهتر از لقاء الله.
خداوند بر ما منت نهاد و این شهدا را به ما داد تا در این دنیای خود فراموشی گرد غفلت را از خود بزداییم و بدانیم که زندگی کمالی داردو آن حرکت در راه خداست و مردن هم کمالی که آن شهادت در راه خداست. شهدا را با صلوات یاد کنیم...
✍️محمد براتی
انتهای پیام/